loading...
به فیسبوک فارسی خوش امدید

iran

amiralimirsharifi بازدید : 11 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

همه چيز درباره قوانين ازدواج موقت

نویسنده: - چهارشنبه یکم خرداد 1392
به تصريح ماده‌ ۱۱۱۳ قانون مدني٬ «در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر اينکه شرط شده باشد يا آنکه عقد مبني بر آن جاري شده باشد.» اما حتي در صورت شرط نفقه٬ ترک انفاق شوهر عمل مجرمانه نيست و زن تنها مي‌تواند از دادگاه الزام شوهر به دادن نفقه را درخواست کند.
 
به گزارش جهان به نقل از باشگاه خبرنگاران، نهاد ازدواج موقت از بدو تاسيس (صدر اسلام) تاکنون هميشه از مسائل شبهه‌برانگيز و مبهم بوده‌است. پس از انقلاب و به‌ويژه در دهه‌ی اخير٬ با توجه به ميزان بالاي جمعيت جوان کشور و دشواري شرايط ازدواج٬ و عوامل ديگر٬ ازدواج موقت بدل به يکي از مسائل مطرح جامعه شد.
در ماده‌ی ۱۰۷۵ قانون مدني٬ ازدواج موقت در قوانين ايران به رسميت شناخته‌ شده‌است. شرايط و ارکان اساسي نکاح منقطع (ازدواج موقت) عبارت‌اند از شرايط صحت نکاح دائم به اضافه‌ي تعيين مدت مشخص و تعيين مهر معين براي زن. موانع ازدواج موقت نيز همان موانع نکاح دائم هستند.
  در نکاح دائم عدم وجود مهر يا ذکر نشدن مهر جايز است٬ اما در نکاح منقطع٬ عدم وجود مهر موجب بطلان عقد مي‌شود. قانون بر وجود و مشخص بودن مهريه‌ي زن در ازدواج موقت تاکيد فراوان کرده و مطابق مواد ۱۰۹۵ تا ۱۰۹۸ قانون مدني ترتيباتي داده که مهريه‌ي زن در ازدواج موقت به هر ترتيب به وي تسليم شود. زن پس از جاري شدن عقد مالک مهر مي‌شود و اتفاقاتي چون فوت زن در زمان ازدواج٬ عدم نزديکي شوهر با وي تا اتمام مدت عقد و بخشيدن زمان عقد از طرف شوهر مهر را ساقط نمي‌کند.
  در صورت عدم نزديکي در زمان ازدواج٬ شوهر موظف به پرداخت نصف مهر است. اما در صورت امتناع همسر از پرداخت مهر، درخواست الزام وی از دادگاه مشروط بر اثبات وجود نکاح منقطع خواهد بود. در مواردی که زوجین خود یا توسط عاقدین فاقد دفتر صیغه را جاری می‌کنند و مدرک کتبی معتبر بر آن نزد زوجه موجود نیست، این اثبات کاری دشوار است.

 مطابق قانون در نکاح دختر باکره اعم از منقطع و دائم٬ اجازه‌ی پدر يا جد پدري لازم است. در صورت امتناع غيرموجه پدر از دادن اجازه٬ عدم حضور پدر در محل و غيرممکن بودن استيذان٬ دختر مي‌تواند با معرفي مرد مورد نظر و شرايط نکاح از دادگاه مدني خاص درخواست اجازه‌ي ازدواج کند. (مواد ۱۰۴۳ و ۱۰۴۴) سن نکاح براي دختر نيز همانند ازدواج دائم ۱۳ سال است. در حال حاضر بسیاری از دفاتر و روحانیون و عاقدان، به دستاویز فتاوی برخی مراجع تقلید، صیغه‌ی ازدواج موقت دختر بالغ را بدون اجازه‌ی پدر نیز جاری می‌کنند.
 
به تصريح ماده‌ی ۱۱۱۳ قانون مدني٬ «در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر اينکه شرط شده باشد يا آنکه عقد مبني بر آن جاري شده باشد.» اما حتي در صورت شرط نفقه٬ ترک انفاق شوهر عمل مجرمانه نيست و زن تنها مي‌تواند از دادگاه الزام شوهر به دادن نفقه را درخواست کند.

مطابق ماده ۹۴۰ قانون مدني «زوجین‌ که‌ زوجیت‌ آن‌ها دائمی‌ بوده‌ و ممنوع‌ از ارث‌ نباشند از یکدیگر ارث‌ می‌برند.» لذا مفهوم ماده آن است که در نکاح منقطع٬ زوجين از هم ارث نمي‌برند.
 
فرزندان حاصل از ازدواج موقت٬‌ مشروط بر ثبت شدن قانوني و محضري ازدواج٬ حقوقي درست همانند فرزندان حاصل از ازدواج دائم دارند٬ يعني فرزندان مشروع پدر شناخته مي‌شوند٬ پدر موطف به دادن نفقه و نگه‌داري آنان است و از پدر ارث مي‌برند. اما مساله این‌جاست که با توجه به عدم ثبت محضری ازدواج موقت در اکثر موارد، جاری شدن صیغه‌ی آن توسط زوجین یا عاقدان گم‌نام و فاقد دفتر، اثبات نسب برای فرزند حاصل از ازدواج موقت بسیار مشکل و اکثرا غیرممکن خواهد بود. در حال حاضر به وفور شاهد بی‌شناسنامه ماندن این فرزندان یا تضییع حقوق آنان مانند ارث هستیم.

 طلاق مخصوص نکاح دائم است و در ازدواج موقت وجود ندارد. (ماده ۱۱۳۹)

 
ازدواج موقت به فوت یکی از طرفین، فسخ نکاح٬ بذل مدت از طرف شوهر و انقضاي مدت معين‌شده منحل مي‌شود. فسخ نکاح مي‌تواند بر مبناي وجود عيوبي مشخص در زن يا مرد٬ يا عدم وجود صفتي که ضمن عقد شرط شده يا عقد بر آن واقع شده انجام گيرد. عيوبي نظير جنون٬ خصاء٬ عنن و عدم توانايي بر انجام عمل جنسي در مرد موجب حق فسخ براي زن خواهد بود. عيوب موجود در زن که حق فسخ براي مرد ايجاد مي‌کنند (چنان‌چه عيوب مزبور در حال عقد موجود بوده‌ و پس از عقد ظاهر نشده‌باشند) نيز عبارت‌اند از قرن٬ برص٬ جذام٬ افضاء٬ زمين‌گيري٬ نابينايي از هردو چشم. چنان‌چه هريک از طرفين پيش از عقد به وجود عيب مزبور در طرف ديگر عالم باشد٬ حق فسخ نخواهد داشت.

 شوهر مي‌تواند در هر زماني از ازدواج موقت٬ مدت باقي‌مانده را به زن ببخشد و عقد را منحل کند٬ چه زن به اين امر راضي باشد چه نباشد. هم‌چنين با انقضاي مدت تعيين‌شده‌ی ازدواج موقت عقد منحل مي‌شود. تنها راهي که به زن اختيار انحلال ازدواج موقت را مي‌دهد٬ شرط ضمن عقد يا وکالت‌نامه مبني بر داشتن حق بذل مدت از سوي شوهر است. این وضع، در کنار موقتی بودن ازدواج و عدم دقت و بررسی وضع و اخلاق و شهرت همسر (حداقل به اندازه‌ی نکاح دائم) زنان را در شرایط ناامنی قرار می‌دهد. چه بسا ممکن است زن پس از نکاح منقطع با سوءرفتار و آزار همسر مواجه شود، که در این صورت حتی نزد قانون نیز راه نجاتی ندارد.
 
وضعيت عده در ازدواج موقت با ازدواج دائم متفاوت است. مطابق ماده‌ی ۱۱۵۲ عده‌‌ي فسخ‌ نکاح‌ و بذل‌ مدت‌ و انقضاء آن‌ در مورد نکاح‌ منقطع‌ در زن غير باردار‌ دو طهر (دو عادت ماهانه) است‌ مگر اینکه‌ زن‌ با اقتضای‌ سن‌، عادت‌ زنانگی ‌نبیند که‌ در این‌ صورت‌ ۴۵ روز است‌. عده‌ طلاق‌ و فسخ‌ نکاح‌ و بذل‌ مدت‌ و انقضاء آن‌ در مورد زن‌ حامله٬‌ تا زمان وضع‌ حمل‌ است‌. زن يائسه و زني که با همسر خود نزديکي نداشته نيازي به نگاه‌داشتن عده‌ی انقضا يا بذل مدت و فسخ نکاح ندارد اما عده‌ وفات٬ در همه‌ موارد بايد رعايت شود.

 
مطابق ماده‌ی ۱۱۵۴ «عده‌ وفات‌ چه‌ در دائم‌ و چه‌ در منقطع‌٬ در هر حال‌ چهار ماه‌ و ده‌ روز است‌ مگر اینکه‌ زن‌ حامل‌ باشد که‌ در این‌ صورت‌ عده‌ وفات‌ تا موقع‌ وضع‌ حمل‌ است‌مشروط بر اینکه‌ فاصله‌ بین‌ فوت‌ شوهر و وضع‌ حمل‌ از چهار ماه‌ و ده‌ روز بیشتر باشد و الا مدت‌ عده‌ همان‌ چهار ماه‌ و ده‌ روز خواهد بود.

 


                  
   

 


 

یک روز یه ترکه ... اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش
و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو،
برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

یه روز یه رشتیه ...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد،
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

یه روز یه لره ...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود
و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد

یه روز یه قزوینی  ...
به نام علامه دهخدا ؛از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای مابر جا نهاد

یه روز یه اصفهاني ...

یه روز یه جنوبي ...

یه روز ما همه با هم بودیم ...،
فارس و آذري و كرد و گيلك و مازني و لر و بلوچ و عرب و تركمن و قشقايي و ...
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند ... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم !!!

و اینجوری شادیم !!!

این از فرهنگ ایرانی به دور است.

آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند.

پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه 
آنقدر این مطلب را بخوانیم تا عادت زشت در خندیدن

به هموطن( آنکه در دیده ما جا دارد ) در ما بمیرد و با هم یکی باشیم مثل همیشه،

مثل زمان های سختی و مثل زمان های جشن و افتخار

پاینده ایران و ایرانی

amiralimirsharifi بازدید : 7 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

آنگاه که غرور کسی را له میکنی...


آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی...


آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی...


آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری...


آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی...


آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری...


می خواهم بدانم دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی!!!


 تا برای خوشبختی خودت دعا کنی...؟

 

دانشجویی به استادش گفت:
 استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

  استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

 دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

 استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!

موندم اگه خدا یه لحظه پشت كنه بهم چی میشه...

 





 

از این که از حرفام برداشت بد کنن خیلی بدم میاد . از اون بد تر وقتیه که همینو خورد خورد بهت بگن . بد ترم میشه وقتی تو خلوت به سادگیت بخندن . بهت این احساسو میدن که ارزشتو براشون از دست دادی . وقتی بین تو با حتی تازه از راه رسیده ها فرق میذارن ، می فهمی . وقتی سوت میزنن تا حرفاتو نشنون ، متوجه میشی . وقتی وانمود میکنن تو رو نمیشناسن . وقتی اکراه دارن حتی جواب سلامتو بدن . وقتی فکر میکنن تمام خاطرات تلخشون فقط به خاطر توئه ... خب تو بودی اذیت نمیشدی ؟

 


اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو:


بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد...


تنها بود اما کسی رو  توی تنهایی باقی نذاشت....


دلشکسته بود اما دل هیچ دوست و دشمنی رو نشکست.....


کوه غم بود ولی تلاش کرد و نقاب زد ولی کسی رو غمگین نکرد........


و شاید بد بود ولی بدی کسی رو نخواست چه برسه به اونی که واسش همه کس بود…

 

 

از: خدا
به : تو
تاریخ : امروز
موضوع : خودت
رفرنس نامه : زندگی
من خدا هستم امروز می خواهم به تمامی مشکلات تو رسیدگی کنم به کمک تو هم نیازی ندارم پس روز خوبی داشته باشی ..!
من دوستت دارم و بخاطر داشته باش وقتی شرایط بنحوی هستند که تو نمی تونی از پس مشکلاتت بربیای اصلا سعی نکن که خودت پی راه حل باشی بلکه اونها را بعهده خداوند بگذار …!
زمانش که برسد خودم رسیدگی می کنم ، تمامی مشکلات حل می شوند اما در زمانی که من تعیین می کنم نه زمانی که تو می خواهی .. !
وقتی که مشکلت رو پیش من می فرستی دیگه دلیلی برای نگرانی نیست بجای نگرانی روی چیزهایی تمرکز کن که الان توی زندگیت داری.
حالا امروز یک روز خوب خواهی داشت.

 



 

 




 




 

 

پروردگارا!

             

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ،


نداده هایت حکمت


و گرفته هایت امتحان است.

 

 

amiralimirsharifi بازدید : 13 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

فقط تعداد آدم ها بيشتر شده است ..

نویسنده: - شنبه بیستم مهر 1392

http://axgig.com/images/98844028719534788694.gif

هيچ چيز تغيير نکرده است ..

فقط تعداد آدم ها بيشتر شده است

در کنار گناه هاي قديم ، گناه هايي جديد ظهور کرده است

واقعي ، موهومي ، موقتي

اما فريادي که بدن به آن پاسخ مي دهد

به استناد معيار قديم و آواي کلام فرياد معصوميت بوده

و هست

و خواهد بود .. 

http://axgig.com/images/13719755804512266462.jpg

| ويسلاوا شيمبورسکا |


برچسب‌ها: عکس متحرک سینماگرافی, عكس متحرك, ويسلاوا شيمبورسکا, گناه های جدید, فریاد معصومیت

 


 

نویسنده: - جمعه نوزدهم مهر 1392

 

به دنبال خدا نگرد 

خدا در بیابانهای خالی از انسان نیست

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست

خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست

خدا آنجا نیست ..

به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست 

در قلبی است که برای تو می تپد

خدا آنجاست ..

خدا در دستی است که به یاری می گیری 

در قلبی است که شاد می کنی

در لبخندی است که به لب می نشانی ..

خدا در بتکده و مسجد نیست

این قدر نگرد ..

 


برچسب‌ها: عکس متحرک سینماگرافی, جملات الهامبخش براي زندگي, ناب نوشته ها, مكان خدا, مهرباني و انسانيت

 


 

نویسنده: - سه شنبه شانزدهم مهر 1392
http://axgig.com/images/12238500727090205936.jpg

 

من خسته ام رییس!

خسته از این راه! مثل یه پرستویی که توی بارون باشه!

خسته از نداشتن رفیق، خسته از این که نمی فهمم از کجا اومدم

و قراره کجا برم! و از همه بیشتر

از زشتی هایی که این مردم با هم انجام میدن خسته ام رییس!

از این همه درد و رنجی که توی این دنیاست خسته ام!

انگار توی مغزم شیشه خورده ریخته باشن!


می فهمی؟!!

 

 


 

نویسنده: - دوشنبه پانزدهم مهر 1392
http://axgig.com/images/37087411793721835167.gif

 

آدم همان طور که دچار امراض می شود دچار عقاید هم می شود،

من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه ؟

من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم !



| دست های آلوده - سارتر |

 


                  
   

 


 

http://axgig.com/images/01829423723551870613.gif

 

زندگی کردن را به ما یاد نداده اند.

در مورد کائنات می توانیم ساعت ها حرف بزنیم

ولی از پس ساده ترین مشکلات زندگی مان بر نمی آییم.

بزرگ شده ایم ولی تربیت نشده ایم ..



| رویای تبت - فریبا وفی |

 


                  
   

 


 

1392
http://axgig.com/images/98793887795943570154.gif
آدم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند ، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند.در لحظه‌ای حساس حرف‌هایی‌ را می‌‌زنیم
که شخصی‌ نیاز به شنیدنش داشته.

در یک لحظه ی حساس طوری رفتار می‌‌کنیم
که شخص احساس می‌‌کند تمام عمر در انتظار کسی‌ مثل ما بوده!

در یک لحظه ی حساس حضور ما ،
وجودِ شخص را طوری کامل می‌‌کند که فکر می‌کند
حسی که دارد نامی‌ جز عشق ندارد.

آدم‌ها فکر می‌‌کنند که عاشق شده اند.
آدم‌ها فکر می‌‌کنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمی‌‌آورند.

آدم‌ها فکر می‌‌کنند مکمل خود را یافته اند.
آدم‌ها زیاد فکر می‌‌کنند.

آدم‌ها در واقع مجذوب ما می‌شوند
و پس از مدتی‌ که جذابیت ما برایشان عادی شد ،
متوجه می‌‌شوند که چقدر جایِ عشق در زندگی‌‌شان خالیست ...
می‌‌فهمند در جستجوی عشق‌های واقعی‌ باید ما را ترک کنند.

تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدم‌ها یاد بگیرند
که "عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی"
و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان،
عشقی‌ را که فکر می کرده اند دارند
چه می‌کند با کسانی‌ که حس میکرده اند این عشق واقعی‌ ‌ست.


|نیکی‌ فیروزکوهی|

 


                   
   

 


 

نویسنده: - جمعه دوازدهم مهر 1392
http://axgig.com/images/52008948096985895646.gif
آدمها برای یک مقصود، یک دوره خاص یا برای همیشه
پا به زندگی شما می‌گذارند.

وقتی بدانید که کدام یک هستند،
خواهید دانست که برای آن فرد چه باید بکنید.

وقتی شخصی به خاطر مقصودی به زندگی شما می‌آید،
معمولاً برای آن است که نیازی را که بیان داشته‌اید برآورده سازد

آنها آمده‌اند که به شما برای حل مشکلی کمک کنند،
راهنما و حامی شما باشند
و یا به لحاظ جسمی، احساسی و معنوی یاریتان رسانند.

آنها فرستادگان خدا به نظر می‌رسند و واقعاً هم هستند.
بنابراین آنها به دلیل نیازی که داشته‌اید نزد شما هستند.

سپس بدون این که گناهی از شما سر زده باشد
و در زمانی که فکرش را نمی کنید
این شخص به شما چیزی خواهد گفت یا کاری خواهد کرد
که رابطه به پایان برسد، گاهی آنها می‌میرند، گاهی می‌روند.

گاهی به گونه‌ای غیرمعقول عمل می کنند
و مجبورتان می کنند جبهه‌گیری کنید.

آنچه باید دریابیم این است که ما به آرزویمان رسیده‌ایم.
کار ایشان انجام شده است.

دعایی که به سوی آسمان روانه کرده بودید
پاسخ داده شده و اینک موقع حرکت است.

بعضی افراد برای یک دوره خاص به زندگی شما می آیند
چرا که نوبت شماست که مشارکت کنید، رشد کنید و یاد بگیرید.

آنها آرامش به شما هدیه می‌کنند و شما را می‌خندانند.
ممکن است چیزهایی یادتان دهند که پیش از آن هرگز انجام نداده‌اید.
معمولاً شادی باورنکردنی به شما می‌بخشند،
باورش کنید این واقعی است، اما فقط برای یک فصل و دوره خاص.

روابط همیشگی به شما درسهایی برای تمام زندگی می‌دهند.
چیزهایی که بر اساس آن باید بنیان احساسی محکمی بسازید.
کار شما پذیرش درس است.
به او عشق بورزید و آنچه را یاد گرفته‌اید
در سایر روابطتان و مراحل زندگیتان به کار گیرید.

به این دلیل است که می‌گویند عشق کور است
اما دوستی دارای بینش است.

متشکرم که پاره‌ای از زندگی من شده‌ای،
چه برای انجام یک مقصود، یا یک دوره، یا برای همیشه ..

 


                  
   

 


 

http://axgig.com/images/97627446129668754528.gif

جان لنون می گوید وقتی به مدرسه می رفت،

با پرسش زیر مواجه شد :

بزرگ که شدی،می خواهی چه کاره شوی؟

می گوید: من پاسخ دادم  می خواهم خوشحال شوم ..

آن ها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشده ام.

من به آن ها گفتم :

این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشده اید ..


                  
   

 


 

نویسنده: - جمعه پنجم مهر 1392

http://axgig.com/images/41640392568975613638.gif

عشقي که بر اساس مهر و محبّت بنا نشده باشد

چونان قلعه‌اي است بر روي شن

حتي اگر ديوارهايش مستحکم‌ترين باشند

سر به آسمان ساييده باشد

ماهرانه بنا شده باشد

با زيباترين طراحي‌ها

و درخشش مجسمه‌ها بر فراز طاقچه‌ها

و جوي‌هاي جاري در گوشه‌هاي پنهان

با اين حال

با وزش بادي مخالف

ريزش باراني غمگين

گذر روزها

ديوارها سر تسليم فرود مي‌آورند

قلعه فرو مي‌پاشد

و با خاک يکسان مي‌شود


عشق

براي تحمل رنجِ زند‌گي


اندوه و پريشاني اين کره‌ي خاکي


اساسي از مهر و محبّت را نيازمند است ..



| الا ويلر ويلکاکس |

ترجمه : مينا توکلي ، احسان قصري

 

                   
   

 


 

نویسنده: - چهارشنبه بیستم شهریور 1392

http://axgig.com/images/72213218138825587017.jpg

قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد !کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات ! آن هم حج و نماز ! کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست

 

کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم تعلیم انسان با قلمآن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست .

 

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند ، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد ، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت ، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون دردکمر و باد شانه و شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی ؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد ...

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است ؟ “ چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته ،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالدکه ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و

 

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند ! اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانندمستمعین فریاد می زنند ” احسنت ! ” گویی مسابقه نفس است

 

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،خواندن تو از آخر به اول ، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است . آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم..

 

 
                  
   

 


 

\

 

 

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر ، بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود ، عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود ، گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود ، رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود

و محتاجان به عشق را عشق می شود ..


خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا ..

و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف

 

و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!


\                   
\  

 


 

\

http://uploadtak.com/images/i2142_263878_c6L2zINR.jpg

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:    دولا شو سوارت بشم ..

سواره از کنارت گذشتم، گفتی:  تاکسی ! مرسی اومد..

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون بچه ات توی خونه تنها بود.

در صف فروش‌گاه نوبتم را گرفتی چون به کلاس ایروبیکت نمی رسیدی.

زیرباران منتظر تاکسی بودم، سرم جیغ کشیدی و گفتی: مردی می تونی پیاده بری

در تاکسی نصف صندلی عقب را تو می گرفتی، نصفش را دوتا مرد.

چرا که یک وقت سر پیچ وزن ما روی تو نیفته.

در اتوبوس وقتی جای خالی نبود گفتی: بالاخره یک خری پیدا میشه

صندلیش رو به ما بده.

در سینما هر وقت دزد و قاتل و قاچاقچی و... نشان می داد

گفتی: مردها همشون همینن دیگه

هر وقت هم زنه قاتل بود می گفتی: حقش بود. تقصیر شوهره بود که زنه قاتل شد.

هر وقت می خوای بچه ات را دعوا کنی بهش میگی:  پدر سگ !!

برای مدیر کل شدن و پشت میز نشستن گفتی: زن و مرد با هم فرقی ندارند.

«زن و مرد برابرند».

اما برای لوله بازکنی و سپوری و تخلیه چاه و... گفتی: «این کارها مردونه است.»

در پارک، به خاطر حضور تو گشت میاد به ما گیر میده. میگه: اینجا نه ایست.

برای تو پارک ویژه ی بانوان درست می کنند، اما پارک های دیگه هم مال شماست.

گشت ارشاد مرا می‌زند اما تو را ارشاد می کند،

مرا بازداشت می کنند اما از تو فقط تعهد می گیرند..

تو ازدواج نکردی و به من گفتی: بابام من رو فقط به آدم پولدار شوهر میده.

.من ازدواج نکردم و به من گفتی:

کی به تو زن میده، هر کسی زن تو بشه باید دیوونه باشه.

عاشق که شدی زمین و زمان رو به هم دوختی که من هیچ کاری نتونم بکنم.

عاشق که شدم گفتی: کی میای خواستگاری؟

وقتی اومدم خواستگاری

گفتی: قصد ازدواج ندارم، می خوام ادامه تحصیل بدم.

موقع قباله برون گفتم: «مهریه زیاده من 1389 تا سکه ندارم! ».

گفتی: «مهریه را کی داده و کی گرفته، امضا کن بره».

بعد از عروسی مهریه ات را گذاشتی اجرا

گفتی همه را تمام و کمال می خواهم، حقمه. من را انداختی زندان.

نتوانستم فوتبال ببینم، چون تو می خواستی سریال شبکه سه را نگاه کنی.

گفتم لباس‌هایم را بشوی و اتو بزن، گفتی خشک شویی را واسه همین گذاشتند.

وقتی خسته و کوفته از سر کار برگشتم و گفتم گرسنه ام، غذا چی داریم؟

گفتی زنگ بزن پیتزا فروشی پیتزا بیارن، مگه من آشپزم؟!

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن،

گفتی چشمت کور می خواستی بچه درست نکنی، مال بد بیخ ریش باباش.

وقتی خواستی طلاقم بگیری،

گفتی: من نه ماه بارش رو کشیدم. بچه مال مادر است ..

مردی به من نشان بده ...

| منبع :  گنج سخن |

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

دوست دارم خاطره ام در ذهن تان " لبخند " باشد ..

 


\                  
\  

 


 

\
سکوت، یعنی گفتن در نگفتن،

یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف ،

یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی

و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض ..


http://axgig.com/images/13827876106272960121.jpg

سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.

هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.


موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون.

سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این.

سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.

سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.

سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.

بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می فروشانند.

سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.

سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.

بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.

سکوتِ در بیمارستان، بهترین هدیه ی عیادت کنندگان است.

آدم، بسیاری حرف ها را که می شنود، آرزو می کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.

ایرانی ها، از قدیم معنی سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند،

اشکال فقط در استفاده گاه و بیگاه از این دو نعمت، به جای هم است.


آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند.

وقتی خدا بخواهد فساد کسی را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب می کند.

سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.

سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.

سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.

خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.

زیر زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر، انار خشکیده،

سرکه ی انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگی است.


سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.

غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را

در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.


آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین،

فقط نگاه می کند.


در گورستان، فقط در ساعات معینی که ارواح به میهمانی می روند، سکوت برقرار است.

بعضی، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حیف که زبانشان آخر همه را به باد می دهد.

آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند.

تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.

تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان

از هم فاصله می گیرند.


کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.

سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.

بعضی، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلی در قبالش گرفته باشند.

در آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند،

ولی سکوتِ بی جایت را، هرگز نمی بخشایند.


سکوت را با هر چیزی می شود شکست، ولی با هر چیزی نمی توان پیوند زد.

سکوت، حتی از نوع مطلق اش در نهایت شکستنی است.

دفاترِ سفید و بی خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.

تاکنون، هیچ مترجمی پیدا نشده که بتواند سکوت را، از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.

قطعاً یکی از راههای تحمل ِزندگی، پناه بردن به سکوت است.

همیشه گفته اند، از آن نترس که های و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ، نگاهت می کند

و در سکوت، برایت نقشه ای شیطانی می کشد.


آدم های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند.

سکوت گاهی وقتها واقعا زیباست...

مثل وقتایی که آدم توی طبیعته؛ توی یه جای بکر و دنجش.

که جز پرنده ها و آب و درختاش کس دیگه ای نیست و صدایی نیست

جز همین صداها که گوش دادن بهشون یه شور خاصی به آدم میبخشه.


سکوت ساحل واقعا زیباست و سکوت زمانیکه یه نوای زیبا به گوش میرسه

و همه ی وجود آدم رو در بر میگیره ...


سکوت؛ در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید. در او می توان نشست

و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توان فاصله ها را با گوهر خیال، پیوند داد.


راستی چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریاد ...

 


\                  
\  

 


 

نویسنده: - دوشنبه بیست و هشتم مرداد 1392
در این روزگار، همه حرف خوب می زنند اما آنچه برای دیگران توصیه، نصیحت و سخنرانی می کنند در عمل ناقص اجرا می شود. درست مثل روشنفکری ایرانی، که مثل بعضی چیزهای دیگر در مملکت ما، ناقص متولد شده است؛ مرور رفتار زشتی که به جهت تکرار تبدیل به فرهنگ فردی ما شده است. اما با کنار گذاشتن آنها می توان دنیای جدیدی را برای خود و کائنات ساخت .

۱. هیچکس عقل کل نیست!

 

در این جهان و بین مخلوقات خداوند، از شما بهتر نیز وجود دارد. بعضی از ما تصور می کنیم خدا فقط ما را با نهایت درایت و تفکر آفریده است. نشانه دانایی؛ اقرار به نادانی و ناتوانی در برابر دانش حقیقی کائنات است. در بارگاه حضرت عشق، آنها که ندانستند، به نادانی خویش اعتراف کردند اما شیطان که فرشته مغرور خداوند بود به تصور دانایی خویش، جاهلانه عمل کرد.

 

۲. با یک بار دیدن یک نفر، قضاوت نکنیم

 

یکی از کارهای زشتی که معمولاً ما انجام می دهیم، قضاوت غیر عادلانه درباره افرادی است که شاید فقط یک بار آنها را دیده باشیم! این نهایت ظلم در حق شخصی است که نمی شناسیمش. آن قدر مطمئن قضاوت می کنیم و به شایعات دامن می زنیم! هیچ اشکالی ندارد که در اظهارنظرهایمان درباره سایرین، عجله نکنیم و برای حرمت و آبروی افراد احترام قائل شویم.

 

۳. کارشناس چند رشته نباشیم

 

یک اتفاق زشت در کشور ما خود متخصص انگاری خودمان در زمینه های مختلف است. راستی چرا در بیست موضوع متعدد، یک نفر ثابت احساس می کند که خبره است؟ شاید این نیز شهامت بخواهد که وقتی فردی در موضوعی از ما سوالی پرسید، به او بگوییم که «نمی دانم، بلد نیستم، نیاز به تحقیق و مطالعه دارم».

 
13 رفتار زشت ایرانی!
 

۴. مصرف زیاد، نشان شخصیت هست؟

 

خارج شدن از جاده اعتدال و میانه روی در هر زمینه ای زشت است. خود را اسیر مارک ها و برندها کردن، بسیار زشت است. بعضی از همسران و مادران ما، آن قدر درگیر وسواس تمیزی و مرتب بودن می شوند که فراموش می کنند، روح زندگی خانوادگی شان، در حال مرگ است! درست و به اندازه مصرف کردن را جایگزین بیماری خرید مدل های جدید کنید.

 

۵. همیشه فقط حق با ماست؟

 

همه حق دارند در مسیر احقاق حق خود، تلاش کنند. اما زشتی رفتار برخی از ما این است که همواره حق خود می دانیم که در هر مجادله ای، تصور کنیم حق با ماست. برای لحظه ای به موضوع فکر کنید که چند بار جمله «من اشتباه کردم حق با شماست» را شنیده اید؟ زشت است که فردی همیشه حق را برای خویش بداند!

 

۶. تفریحی، معتاد هیچ چیز نشویم

 

خیلی از زشتی های جهان شوخی شوخی جدی می شود. تمام سیگاری ها و معتادان هیچ وقت فکر نمی کردند قرار است در مرداب رفتاری گرفتار شوند که خارج شدن از آن انگیزه مردانه و سلیقه زنانه می خواهد. پس حواس مان به رفقای نارفیق و تفریحاتی که مثل از چاله در چاه افتادن است باشد. این نیز رفتار زشتی است که علیرغم دانستن مان، اما به دلایل مختلف به هر پدیده سرگرم کننده معتاد شویم حتی اگر آن چیز ساعت ها تلویزیون نگاه کردن باشد، که بی تردید به ضرر ماست.

 

۷. فقط منافع خودمان را جدی نگیریم

 

همه آنها که زباله اتومبیل خود را در خیابان یا در قلب طبیعت رها می کنند باور دارند که منافع شخصی شان مهمتر از منافع جمعی و ملی است. اگر منافع جمعی ما کمی مهمتر از تامین نیازها و خواسته های خودمان بود بسیاری از کارهای زشتی که تاکنون بعضی از ما انجام داده ایم دیگر اجرایی نمی شد، خلاف های رانندگی سرعت ها و سبقت ها را به خاطر بیاورید. بسیاری از حوادث جاده ای به بهانه و دلیل اجابت منافع آنی و فردی افراد است.

 

۸. به بهانه انجام احکام، اخلاق را فراموش نکنیم

 

با آن همه خدای کوچک و بزرگی که بیش از ظهور آخرین پیامبر الهی در مکه وجود داشت و سختگیری بزرگان قریش جهت انجام احکام و رفتارهای خاص مورد نظرشان، چه دلیل موجب ایجاد ضرورت بعثت پیامبر اعظم (ص) و نیز پذیرش دین جدید در بین مردم شد؟ حلقه مفقوده بشر در آن زمان و شاید اکنون، مفهوم «اخلاق» است. اخلاق، دلیل بعثت و ارسال رسالت جدید بوده و هست. حال آیا می شود به بهانه اجرای احکام، اخلاق را کنار گذاشت؟

 

۹. تغییر از دیگران شروع نخواهد شد

 

با همه اشکالاتی که اطراف ما وجود دارد اما گروهی فکر می کنند برای اصلاح امور باید اتفاقی از بالا رخ دهد. انگار ما خود نمی توانیم مبنای تغییر باشیم. برای برطرف کردن زشتی نباید به سایرین و تلاش از ما بهتران متکی بود. این نیز یک رفتار زشت است که ما گناه همه ضعف ها را به گردن دیگران بیندازیم و نیز جهت تحول، توقع داشته باشیم که دولت مثلاً افسردگی یا ناآرامی روحی و نداشتن برنامه برای شادی و تفریح پایان هفته ما را تغییر دهد.

 
13 رفتار زشت ایرانی!
 

۱۰. فردای طبیعت را فدای هوس امروزمان نکنیم

 

گاهی برخی از ما فراموش می کنیم که طبیعت، امانت و هدیه الهی برای همه نسل هاست. اما بعضی افراد باور دارند که حرمت یک دیگ براساس جوشیدن یا نجوشیدن برای ما تعیین می شود. کنار دریا، میان جنگل و حتی در کوچه منتهی به خانه مان، بی توجهی به طبیعت و آلودگی زیست محیطی، نوعی خودکشی و دیگر کشی است.

 

۱۱. دروغ مصلحتی، با هر منطقی مصلحت نیست

 

در ادبیات دینی ما بی نمازی، بی حجابی، بی محاسنی و خیلی بدی های دیگر؛ دشمنی با خدا و بدترین گناه، ذکر نشده بلکه دروغ و دروغگویی عنوان شده است. پس به هیچ بهانه ای نمی توان دروغ گفت: دروغ برای هر کسی و به خصوص برای کسی که خود از زشتی دروغ می گوید زشت تر است اما کسی که خود مدعی زشتی دروغ و همچنین گوینده دروغ است در واقع دروغ و دروغگویی را برای دیگران زشت می داند و نه برای خود. چنین فردی با دروغ دیگر سعی می کند دروغ ثابت شده خویش را کتمان کند.

 

۱۲. اخمو و عصبانی بودن، نشانه وقار نیست!

 

یک رفتار زشت که به جهت تکرار زیاد، متاسفانه به عادت و فرهنگ فردی ما تبدیل شده؛ خود درگیری مزمن است. همیشه اخمو بودن و با عصبانیت برخورد کردن، ما را از دیگران جدا می کند. اگر مدیر یا بزرگتر یک خانواده هستید، بد نیست که شخصیت خود را از عینک دیگران ببینید. جدی بودن با عصبانی بودن متفاوت است. معمولاً آدم هایی که ایست قلبی یا سکته قلبی می کنند همان هایی هستند که با لبخند قهر کرده اند.

 

۱۳. کمتر حرف درست بزنیم و بیشتر درست عمل کنیم

 

در روزگاری که همه حرف خوب می زنند، خوب عمل کردن باید بیش از پیش مورد توجه مان باشد. یکی دیگر از رفتارهای زشت دیگری که می توان آن را کنار گذاشت، کمتر حرف زدن و بیشتر عمل کردن است. توفیق حرف های معلمان و مربیان تربیتی را باید در تربیت فرزندان و خانواده ایشان جستجو کرد. نکته دیگر، اظهارنظر نکردن درباره همه موضوعاتی که «می دانیم» یا «نمی دانیم» است! اولین گام خردمندی؛ تفکر و سکوت است.

 


\                  
\  

 


 

نویسنده: - شنبه نوزدهم مرداد 1392
آب های جهان بوی نفت می دهند ..

نفت بوی دلار

دلار بوی خون

خون بوی ایدز

ایدز ، بوی حقارت آدم های یکبار مصرف !

بچه ها ، تو را به خدا مواظب باشید

بنی آدم اعضای خود می فروشد !


" عرفان نظرآهاری "

 

http://axgig.com/images/30828356070816949422.jpg

 

http://axgig.com/images/71161679554180175203.jpg

http://axgig.com/images/82679301564551062926.jpg


برچسب‌ها: هشدار

 


 

نویسنده: - پنجشنبه هفدهم مرداد 1392

هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم "لطیف" تو را دوست تر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم. خوب یادم هست از بهشت که آمدم، تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم. بس که لطیف بودم، توی مشت دنیا جا نمی شدم
اما زمین تیره بود. کدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش آغشته شد. و من هر روز قطره قطره تیره تر شدم و ذره ذره سخت تر. من سنگ شدم و سد و دیوار. دیگر نور از من نمی گذرد، دیگر آب از من عبور نمی کند، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.
حالا تنها یادگاری ام از بهشت و از لطافتش، چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام، گریه نمی کنم تا تمام نشود، می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد.
یا لطیف !
این رسم دنیاست که اشک، سنگ ریزه شود و روح، سنگ و صخره؟
این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه 
شود؟ وقتی تیره ایم، وقتی سراپا کدریم به چشم می آییم و دیده می شویم، اما لطافت هر چیز که از حد بگذرد، ناپدید می شود.
یا لطیف
کاشکی دوباره، تنها مشتی از لطافتت را به من می بخشیدی تا من می چکدیم و می وزیدم و ناپدید می شدم، مثل هوا که ناپدید است، مثل خودت که ناپیدایی...
یا لطیف
مشتی، تنها مشتی از لطافتت را به من ببخش...

http://axgig.com/images/26899197373933589531.jpg

 

عرفان نظر آهاری


\                  
\  

 


 

نویسنده: - شنبه پنجم مرداد 1392
 برای مشاهده اندازه واقعی امام علی  کلیک کنید

http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/___imam_ali_2/shahadat_imamali_byeiliya__www_shiapics_ir_20110817_1707702821.jpg

غروب عدل

آرى محرابت نيز يتيم شد و سجده گاهت نيز. و راستى هم اى كاش على نرفته بود، اى كاش سياهى و ظلمت شب، مانده بود و اى كاش تيغ سپيده نوزدهم، پرده سياه و ظلمانى شب را ندريده بود، اى كاش على آن روز اذان نگفته بود، اى كاش على در آن سحر گاه، خوابيدگان مسجد را بيدار نكرده بود، مى خواهم بگويم، بلكه فرياد بزنم كه اى كاش على(عليه السلام) به نماز نايستاده بود و پيشانيش را بر سجده گاه محراب مسجد كوفه نساييده بود كه اين چنين گردد و بدينسان خلقت و كائنات عزادار گردند.

اماّ چه مى توان كرد و چه مى شود گفت؟ او، على است فرزند ابو طالب داماد پيامبر است، پدر شباب اهل جنت است، همسر فاطمه و عاشق الله است و شيفته شهادت، دلبسته پيوسته الله و سرگشته دوست كه بگاه شهادت ودرهنگامه راز و نياز با معبود، با آوائى برخاسته ازدل، با بانگى به رسائى رسا بودن،با فريادى مايه گرفته از ژرفناى وجود،صدا برداشت که  

«فزت و رب الكعبه»

 و اما اينك اى على، در شامگاهى غم انگيز، با حالتى غمگينانه، و با چشمانى غمبار و با دلهائى غمزده، گردهم آمده ايم و در غم از دست دادنت به سوگ نشسته ايم، اما بدان كه عشق تو با هستيمان، عجين گشته است و نام تو در ذرّه ذرّه وجودمان حك شده است و اينك ما با عشقى اين چنين و حالتى اندوهيگين،

شهادت جانگدازت را به فرزند بزرگوارت امام مهدى «ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه» وبه تمامی شیفتگانش تسليت مى گويم  

 

 

مولود خانه خدا، محبوب خدا، به سوی خانه خدا قدم برمی‏دارد.
دیوارها، دستان ترک‏خورده‏شان را بالا آورده‏اند تا در هیاهوی رفتن او، تلاشی برای ماندنش کرده باشند.
کوچه‏های آشنای کوفه، اشک می‏ریزند. مناجات عاشقانه مولا، ریسه‏های نورانی این کوچه‏های تاریک بود و قدم‏های مهربانش، فرش باشکوه خاک. شب‏های کوفه، حجله حجله از آفتاب حضور او نورانی می‏شد؛ وقتی انبان سخاوت بر دوش، دستان نیاز را سیراب می‏کرد. کوفه، دردهایش را بر شانه این مرد سبک می‏کرد و تنهایی‏هایش را با حضور او مأنوس بود.
کوفه، بر قامت مولا ایستاده بود؛ بی‏آنکه یک‏بار از خود بپرسد این کیست که مرا این‏چنین تاب آورده است؟!
این کیست که ناله یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهی‏دستی بی‏پناه بماند؟!
کیست که از فانوس‏های روشن هدایتش، شهر روشن شده است و خطبه‏های آسمانی‏اش، بهشت را بشارت می‏دهد؟
مرد می‏آید؛ تنها و استوار، خود، تنها سایه‏سار وسعت خویش است.
او نیامده بود که بماند. پرنده‏ترینِ نسل آدم بود. چگونه می‏توانست در اسارت خاک بماند؟
زهرآلوده‏ترین شمشیر، به دستان شقی‏ترین انسان، انتظار او را می‏کشید، انتظار حیدر خیبرشکن را.
باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخم‏هایش می‏داند؛ اگرچه هیچ‏کس نتواند بفهمد معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت برب الکعبه» را.
اگرچه هیچ‏کس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که مولا چرا انتظار مرگ را می‏کشید؟

 

\                   
\  

 


 

نویسنده: - سه شنبه یکم مرداد 1392

دروازه‏ های سپهر وا می شوند و زمین، در گلباران مهمانی بزرگ، به سرور و شادمانی می‏‌نشیند و هلهله سر می دهد. در نیمه راه برکت‏‌خیز رمضان، رایحه شکوفه‏‌های یاس است که کوچه‏‌های مدینه را آکنده می‌کند. مالامال از بوی حسن علوی و در شکوه بارانی اش آسمان دف می زند. در دهه پایانی است که هر کس که بخواهد می‌تواند سیل عظیم فرشتگان را در جوشن احساس کند و بندگی و عبودیت مخلصانه علی را به تماشا بنشیند. اینجاست که دعای مجیر را برای رهایی از آتش دوزخ مسلمانان با اخلاص سر می‌دهند و پروردگارشان را عاجزانه صدا می‌زنند. این روزهاست که خدا بندگانش را برای مهمانی بزرگ فراخوانده است.

خرید اینترنتی

دروازه ‏های آسمان گشوده می‏شود و زمین، در ستاره ‏باران میلادی بزرگ، به هلهله می‏نشیند.

در نیمه راه برکت ‏خیز رمضان، رایحه شکوفه‏ های یاس است که کوچه‏ های مدینه را آکنده است.

حسن علیه‏ السلام با چشمانی علوی می‏آید و افق، رسیدن ارجمندش را دف می‏کوبد.

صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانه‏ های صبورش را زمین به تجربه می‏نشیند؛

آن‏چنان‏که سمفونی سکوتش را.

 

او با نگاهی از جنس باران می‏آید و آب‏های آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان می‏شوند.

هرگز غروب نمی‏کنی

 

کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی‏ پایانت را بی‏شرافتان تاریخ،

اینچنین به جولان نامردمی کشاندند.

 

آسمان، تویی که وسعت دلت، زبانزد آب‏های زمین است.
ای فرزند حماسه و رأفت! تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست.

جاودانه ‏ای؛ آن گونه که عشق‏ خواهی تنید؛ آن‏چنان که باران، رگ‏های خاک را.

 

ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.
ای حسن بی‏نهایت!
از بازوان حیدری علی علیه ‏السلام ، تا لبخندهای معطر فاطمه علیهاالسلام نور ابدی توست

که کوچه‏ های جانمان را روشن کرده است.

 

آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این‏چنین، قفس ستیزمان کرده است.
ای حسن بی‏نهایت! طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟
وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟!
تو از گفت‏گوی مهتاب آمده ‏ای؛ با کلامی که خورشید می‏پاشد.

در معطر صدایت، نفس تازه می‏کنیم و آینه‏ های حضورت را به استقبال، شکوفه می‏پاشیم.

 


                  
   

 


 

نویسنده: - پنجشنبه بیستم تیر 1392
http://axgig.com/images/63313901577404217039.jpg

                  
   

 


 

نویسنده: - دوشنبه دهم تیر 1392
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

من طــــ ــــ ــــلاق میخواهم …

یک داستان واقعی ..

با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلی‌ها را نجات دهید!


 



ادامه مطلب ...

 


 

نویسنده: - چهارشنبه یکم خرداد 1392
مدتی پیش بود که چین شلوارهای جین که پشت آن ها به نام جلاله الله منقش بود را روانه کشورهای مسلمان به ویژه بازار های تهران و سایر شهرستان های ایران کرده بود، کمی بعد از آن لاک مختص وضو برای زنان مسمان را وارد بازار کرد.

مدتی بعد نیز قرآن های دیجیتال چینی وارد بازار شد که در برخی از آیات و سوره های قران تعمدا تحریفاتی صورت داده بودند. به عنوان مثال می توان به تحریف تعمدی که در سوره یس صورت گرفت بود اشاره داشت. که به سرعت توسط دولت از ورود و توزیع آن جلوگیری به عمل آورد.

اما باز هم چینی ها بیکار ننشستند و این بار انسان های مصنوعیِ پیشرفته تری نسبت به عروسک های انسان نمایی که در سال های گذشته وارد بازار کشورهای اسلامی کرده بودند را به صورت گسترده توزیع می کنند.

یک سایت چینی در مصاحبه ای با صاحب شرکت تولید کننده این عروسک های انسان نما گفت: هدف ما سازندگان انسان مصنوعی کمک به جامعه بشری است! بخصوص جوانان بعضی کشورها که در محدودیت به سر می برند!

 

صنعتگران چینی پس از پیشی گرفتن در ساخت انواع اسباب بازی، این بار برای کسب درآمد بیشتر  و شاید برای جلوگیری از زاد و ولد و افزایش جمعیت خود، گوی سبقت را در تولید زن مصنوعی از دیگر کشورها ربودند.»زنى که چینی ها ساخته اند می تواند هر کارى را براى صاحب خود انجام دهد. به گفته صنعتگران چینی، زن مصنوعی جدید بر عروسک های مشابه پیشین این امتیاز را دارد که “تا ۹۹% شبیه زن های معمولی است. در ساخت اعضای بدن این زن مصنوعی از ماده سیلیکون که قابلیت ارتجاعی دارد، استفاده شده است. مدیر شرکت چینی تولید کننده ى این محصول می گوید: «ساختار و جزئیات جسم این زن مصنوعی جدید از روی کامپیوتر طراحی شده، و بین آن و یک زن عادی به ویژه در تاریکی قابل تمایز نیست.»

 


         
ه مطلب ...
   

 


 

عجیب ترین راه محرم شدن مدیر مرد با منشی زن!   عکس

در راه حلی عجیب برای محرم شدن زنان منشی با مدیران نامحرم که توسط مفتی وهابی صادر شده است سوالاتی به ذهن خواننده خطور می کند که پاسخ به آنها ماهیت واقعی این دسته از مفتی های وهابی را آشکار می کند. آیا بدون اطلاع از ابتدائی ترین مسائل فقهی و غیر فقهی و بدون هرگونه سند فتوایی داد؟ این دسته از افراد با ارائه همچین فتاوا به دنبال چه هستند؟
شیخ علی الربیعی طی فتوایی اعلام کرد: «بر تمام منشی های زن واجب است، سه بار به مدیرشان شیر بدهند تا در حکم مادرشان باشند و بتوانند کنار آن ها کار کنند.»

 

این مفتی وهابی یا آن قدر جاهل است که نمی داند این فتوا مساوی با فعل حرام است و یا قصدش مبارزه با احکام، بی ارزش کردن و کوچک جلوه دادن احکام حقیقی اسلام است.
مضحک بودن این حکماز این جهات است: اولا: مدیری که به منشی نامحرم است، چگونه می تواند قبل از محرم شدن، منشی را لمس کند و شیر بخورد؟! ثانیا: اگر منشی، شیر نداشت
تکلیف چیست؟ ثالثا: شیر داشتن مستلزم داشتن نوزاد است، حال اگر منشی نوزاد داشت و شوهرش هم زنده بود، آیا زن شوهردار می تواند به مدیرش آن هم به این طریق محرم شود؟!

 

این حکم نه تنها هیچ دلیل مستندی ندارد و تنها برداشت ها و علایق شخصی مفتی وهابی را می رساند، بلکه از هر جهتی که بررسی می شود جز تمسخر و خنده مخاطب نتیجه ای نخواهد داشت. سؤال که باید از این مفتی های وهابی پرسید این است که اگر همسر خود آنها به عنوان منشی مشغول به کار شود، آیا حاضرند همین حکم را برای همسرانشان بدهند؟

 

وهابیت یک مکتب نوساخته است که خود را منتسب به اسلام می داند که توسط اتاق فکرهای بریتانیا برای تغییر ماهیت اهل سنت شکل گرفته است همچنان که برای انحراف تشیع فرقه بهائیت را به وجود آوردند که البته در میان جوامع شیعی با وجود نسخه کامل هدایت بشری و مرجعیت بیدار این انحراف رخ نداد.

 

ظاهرا وهابیت هدفی جز این ندارد که با فتواهای مضحک، احکام واقعی اسلام را به سخره بگیرد و کوچک جلوه دهد تا به این طریق احکام اسلامی را ناکارآمد نشان دهد؛ اقدامی که از آن، جز پشتیبانان غربی وهابیت کسی سود نمی برد.

amiralimirsharifi بازدید : 10 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (1)

رازی در کوچه ها ..

بعد ها فهمیدم بیتابی همه چشم ها یک اندازه نیست ..

یکی کم از دنیا و یکی زیاد ..

دنیا هم در برابر نگاه آدم ها به یکسان عرضه نمی شود ..

http://axgig.com/images/04868345435217395660.jpg

|کتاب رازی در کوچه ها - فریبا وفی|

 

                   
   

 


 

http://axgig.com/images/90209260480890273970.jpg

 


                  
   

 


 

http://axgig.com/images/48435187295603808429.jpg

 

من سال ها نماز خوانده ام ..

بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم.

در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.

روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت:

" نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید " !

مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد.

و من سال ها مذهبی ماندم،

بی آن که خدایی داشته باشم !


" سهراب سپهری "

 

                  
   

 


 

http://axgig.com/images/68883296263870943087.jpg

 

به پيرامون خود مينگرم و درختان پر ازشکوفه را ميبينم

غروب صورتي رنگ و کودکان خندان و پرنشاط را

به پيرامون خود مينگرم و مردمي را هم مي بينم که

از جنگ هسته اي ميگويند و در شگفتي فرو ميروم

که چگونه توانسته ايم  چنين نيروي ويران گري

در دنيايي چنين زيبا به وجود آوريم

به پيرامون خود مي نگرم و مي بينم

پر از چيزهاي هراس انگيز است

ولي سپس تورا ميبينم

و ميدانم که عشق من به تو اراده اي به من ميدهد

که خوبي هاي زندگي را گرامي بدارم و با بدي هاي آن بستيزم

تورا ميبينم و ميدانم تنها عشق

دلگرمي ماست ..

 

" سوزان پوليس شوتز "

 


                  
   

 


 

http://axgig.com/images/92799768392523171805.jpg

 

مردن امر ساده اي ست

و از زندگي کردن بسيار آسان تر است

تمام خفقان مرگ

در مقابل يک شک

در مقابل يک حرص

در مقابل يک ترس

در مقابل يک کينه

در مقابل يک عشق

هيچ است

مردن امر ساده اي ست

و در مقابل خستگي زندگي

چون سفري است که در يک روز تعطيل مي کنيم

و

و ديگر هرگز باز نمي گرديم ..

 

 

 


                   
   

 


 

http://axgig.com/images/53200434106822064811.gif

 

آدمها مي آيند

خودشان را نشان ميدهند

اصرار ميکنند براي اثبات بودنشان و ماندنشان

اصرار ميکنند که تو نيز باشي همراهشان

همان آدمها وقتي که پذيرفتي بودنشان را

وقتي که باورشان کردي

به سادگي ميروند

و تو ميماني با باوري که ...

 

| ايلهان برک |

 


                   
   

 


 

http://axgig.com/images/11951300277117536907.jpg

 

رایانه تا رسید

مادر به اینترنت پیوست

پدر به رحمت ایزدی...

و شام ما

در بشقابِ پشت بامِ خانه کپک زد!

میل داشتی به آدرس من ایمیل بزن :

www.w.c

 

               

   

 


 

 
http://axgig.com/images/13030448789795881920.jpg

 

یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند

با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"

قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.

چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".

از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.

نوشته بودند که "فقرخوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند

و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.

" عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.

فقط یکی از بچه ها نوشته بود ، " عطر "

انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.

نوشته بود :

" عطر حس های آدم را بیدار میکند که فقر آنها را خاموش کرده است "
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 263